سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها! نگریستن به رخسار تو شوق دیدارت را از تو درخواست می کنم . [فاطمه علیه السلام ـ در دعایش ـ]

متولد 1337 و سید حسین نام داشت. قاری قرآن صبحگاه مدرسه بود. قرآن را با لحن قشنگی می­خواند، آن قدر زیبا که همه را شیفته می‌کرد. دلت  می­خواست همه عمر قرآن بخواند و بشنوی. همه محله می‌دانستند: فوتبال دم اذان تعطیل!

?

چهارده ساله بود که شنید یک سیرک مصری آمده اهواز. مسئول سیرک آدم فاسدی بود. فقط برای خنداندن اهوازی­ها نیامده بود. حسین همراه چند تا از دوستانش، چادر سیرک را آتش زدند و فرار کردند.

دو سال بعد، مسیر دسته­های سینه­زنی عاشورا، میدانی بود که مجسمه شاه در آن نصب شده بود. حسین دلش نمی­خواست دور شاه بگردد. مسیر را عوض کرد و بعد از آن، همه هیئت­ها پشت سر هم مسیر حرکت خود را تغییر دادند. پلیس عصبانی شده بود و دنبال عامل می­گشت. با همکاری ساواک، سرنخ­ها رسید به حسین. در مدرسه دستگیرش کردند. برای بازجویی، می­خواستند خانه حسین را هم بگردند. ریختند توی خانه. حسین فریاد زد: «ما روی این فرش­ها نماز می­خوانیم، کفش­هایتان را دربیاورید.» مأمور ساواک خشکش زده بود.

?

حسین را انداختند توی بند نوجوانان بزهکار. صبوری به خرج داد. چند روز بعد صدای نماز جماعت و تلاوت قرآن از بند، بلند بود. مأموران حسین را گرفتند زیر مشت و لگد. می­گفتند تو به اینها چه کار داشتی؟! از آن به بعد شکنجه­ حسین، کار هر روز مأموران شده بود. یک­بار هم نشد که زیر شکنجه، اطلاعات را لو بدهد. نوجوان شانزده ساله را می­نشاندند روی صندلی الکتریکی و یا این‌که از سقف آویزانش می­کردند.

?

رشته مورد علاقه­اش «تاریخ» بود. سال 1356 در دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد. هر روز نماز صبحش را در حرم می­خواند. توی مسجد کرامت مشهد جلسات تفسیر قرآن آیت­الله خامنه­ای را پیدا کرده بود. بچه­های دانشجو را به این جلسات می‌برد.

?

اهل مطالعه و تحقیق بود. با اشتیاق می­خواند. گاهی با اساتید به شدت بحث می­کرد، مخصوصاً اساتیدی که برداشت صحیحی از تاریخ اسلام نداشتند. می­گفتند: «اگر حسین در کلاس باشد، ما به کلاس نمی­آییم.» اهل تحلیل بود. در دوره­ای که گروه­های مختلف سیاسی در حال جذب جوانان بودند، با رهنمودهای آیت­الله خامنه­ای و شهید هاشمی­نژاد، ذره­ای از مسیر صحیح انقلاب دور نشد.

?

به حافظ و مولوی بسیار علاقه داشت. عاشق این بیت بود:

کی بوده­ای نهفته که پیدا کنم تو را

کی رفته­ای ز دل که تمنا کنم تو را

?

قبل از پیروزی انقلاب یک­بار به اهواز آمد. از این‌که روی دیوارها شعاری نوشته نشده بود، بسیار ناراحت شد. شبانه با یکی از دوستانش رفتند و اولین شعاری که نوشت این بود: «تنها ره سعادت، ایمان، جهاد، شهادت.» اهل آرامش نبود. گروه «موحدین» را تشکیل داده بود و مرتب برای انقلاب فعالیت می­کرد. تکبیر می­گفت. بعد از تبعید امام از عراق به مقصد نامعلوم، شبانه برای نشان دادن خشم ملت ایران، کنسولگری عراق را در خرمشهر به آتش کشید. برنامه­ چریکی بعدی­اش زمینه­سازی برای اعتصاب شرکت نفت بود.

?

رفت اهواز تا اسلحه و تدارکات تهیه کند. به تعداد بچه‏ها هم نهج‏البلاغه خرید. می‏گفت همراه با آموزش نظامی، باید با نهج‏البلاغه هم آشنا شوید.

?

فرمانده بود، ولی از انجام هیچ کاری روی‌گردان نبود. اسامی بچه‏ها برای نگهبانی دادن، تنظیم شده بود. حسین ناراحت بود که چرا نام او را در لیست نگهبانی ننوشته‏اند.

?

صدام شایعه کرده بود که عشایر عرب خوزستان طرف­دار او هستند و در نفوذ عراقی‏ها به ایران، کمک کرده‏اند. حسین «فکر خنثی کردن شایعات بود. تصمیم گرفت گروهی از عشایر عرب را به دیدار امام ببرد. هزاران نفر از عشایر عرب، برای دیدار امام ثبت‏نام کردند.

?

بنی‏صدر دستور داده بود که باید نیروهای مستقر در هویزه عقب‏نشینی کنند و به سوسنگرد بیایند. حسین می‏گفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا می‏توانیم به عراق ضربه بزنیم. شخصاً با بنی‏صدر هم صحبت کرده بود. وقتی که دید راه به جایی نمی‏برد، نامه‏ای به آیت‏الله خامنه‏ای نوشت و گفت که تعداد اسلحه‏های ما از تعداد نیروها هم کمتر است، ولی می‏مانیم!

?

چهارم دی 1359 بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما با دل استوار از ایمان و توکل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی کردند. هیچ کس زنده نماند!

?

عراقی‏ها با تانک از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری که هیچ اثری از شهدا نماند. بعدها جنازه‏ها به سختی شناسایی شدند. حسین را از قرآنی که در کنارش بود شناختند. قرآنی با امضای امام خمینی(ره) و آیت‏الله خامنه‏ای.

?

مادر حسین نیز شیرزنی بود. بعد از تبعید امام در سال 1342، تلگرافی برای شاه فرستاد: «اگر مسلمانی چرا مرجع تقلید ما را تبعید کرده‏ای و اگر مسلمان نیستی، بگو ما تکلیف خودمان را بدانیم.» زینب‏وار در تمام سختی‏ها ایستادگی کرده بود. در سال 67 به رحمت ایزدی رفت و بنا به وصیتش در کنار حسین، در هویزه آرام گرفت.

 

 

شهید علم الهدا

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ارسلان سلطانی 87/2/11:: 12:43 صبح     |     () نظر